کافه تنهایی

التماس دعا

شب قدر است و نومیدی ندارد
کسی از بارگاه باری امشب
فروغ رحمت و نور امید است
به هر جانب که رو می آری امشب

[قیــــــآفش] به من بــــره

[هیـــــکلش] به تـو

[تیـــــپش] به مـآ 

به قول خواهر زادم ماهان نازشوبخورم چه خوشگله

برآے نوآزش زنآنگے هایم مرב بآش نآمرב برآے لمس زنآنگے ام زیاב است

دیوانگی ها گر چه دائم دردسر دارند

دیوانه ها از حال هم اما خبر دارند

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است

اصلا تمام قرص ها جز تو ضرر دارند

آرامش آغوش تو - از چشم من انداخت

امنیتی که بیمه های معتبر دارند

نمی‌دانم از دل‌تنگی عاشق‌ترم،

یا از عاشقی دل‌تنگ‌تر!

فقط می‌دانم

در آغوشِ منی، بی آن‌که باشی

و رفته‌ای بی آن‌که نباشی.

احساس غربت میکنم وقتی کنارم نیستی

با اشک خلوت میکنم وقتی کنارم نیستی

تصویر زیبای تو را کنج دلم چسبانده ام 

او را زیارت می کنم وقتی کنارم نیستی

امروز به پایان می رسد 

از فردا برایم چیزی نگو 

من نمی گویم فردا روز دیگری ست

فقط می گویم :

تو روز دیگری هستی 

تــو فردایی 

همان که باید بخاطرش زنده بمانم 

میدونی: روزی چندبار دوستت‌دارم؟

یک‌بار وقتی‌که هوا بَرَم می‌دارد قدم می‌زنیم

وقتی‌که خوابم می‌آید تو می‌آیی

یک‌بار وقتی‌که باران ناز می‌کند دلِ ناودان می‌شکند.

می‌بارد

وقتی‌که شب شروع می‌شود تمام می‌شود

یک بار دیگر هم دوستت دارم

باقیِ روز را هنوز را همیشه را

دوستت‌دارم؟

ﺯﻧــﺪﮔـﯽ ﺯﯾــﺒــﺎﺳــﺖ 

ﯾــﻌـﻨـﯽ ﺩﺭﺳـﺖ 

ﺍﺯ ﻫــﻤــﺎﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐـــﻪ 

ﺗـــــﻮ ﺗـــﻤـﺎﻡ ﺯﻧـﺪﮔـﯽ ﺍﻡ ﺷــﺪﯼ

حـالا کـه میـخـواهـی بـروی

لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار

دلـم را فـرستــاده امـ دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !
.
.
.
نـمـی دانـمــ از کجــا نـخــودسیـــاه گیـر آورد!

پشتـِـ سـرتـــ افتـــاد بـه روی سنـگــ فـرشــ هـای پیـــاده رو . . .

خوشبختی داشتن کسی است…

که بیشتر از خودش

برایش تـــــــمام زندگی باشی

  فــهـمـیـدن یـڪـــ زن سخـت نیــسـت

زن سـراسـر نـــاز اســت و نـیــاز ...

حـرفـهـایـش ، گـریـﮧ هـا و خـنـده هـایـش

تنــهـا بـراے مـــَــردش اسـت ...

او عــشـق مــے خـواهـد و آغــوش ،

سـیـنـﮧ اے مـردانـﮧ ،

شــانـﮧ اے بـراے تـڪـیـﮧ دادن